رسته‌ها
غزلیات سعدی
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 1132 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 1132 رای
طیبات، بدایع، خواتیم، غزلیات قدیم و ترجیعات، ملمعات، رباعیات، مفردات

م‍طاب‍ق ب‍ا ن‍س‍خ‍ه ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ش‍ده م‍ح‍م‍دع‍ل‍ی ف‍روغ‍ی‌

غزلیات سعدی مجموعهٔ شعرهایی است که سعدی در قالب غزل سروده و تاکنون چندین تصحیح از آن‌ها به‌وسیلهٔ استادان زبان و ادب فارسی منتشر شده است. سعدی حدود ۷۰۰ غزل دارد. سعدی در سرایش غزلیات، به زبان سنایی و انوری توجه ویژه داشته است. بسیاری از صاحب‌نظران بر این عقیده‌اند که غزل در اشعار سعدی و حافظ به اوج رسیده است. علی دشتی وجه تمایز سعدی از دیگر غزل‌سرایان را در طنین و ترنمی می‌داند که در اشعار و به‌خصوص غزلیات وی وجود دارد. به تعبیر وی، «موزونی و خوش آهنگی» کلام در غزلیات سعدی به سادگی قابل توصیف نیست و آن را به یک منحنی یا دایره تشبیه می‌کند که در آن پیوستگی واژگان با هیچ زاویه‌ای شکست برنمی‌دارد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
608
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1387/03/01

کتاب‌های مرتبط

شاهنامه فردوسی - جلد ۶
شاهنامه فردوسی - جلد ۶
4.6 امتیاز
از 38 رای
ید بیضاء
ید بیضاء
4.5 امتیاز
از 15 رای
پوکرنامه
پوکرنامه
4.2 امتیاز
از 5 رای
نزهه المجالس
نزهه المجالس
4.4 امتیاز
از 104 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی غزلیات سعدی

تعداد دیدگاه‌ها:
131
قطعه شعری زیبا که مطمئنا سعدی برای سنگ مزارش سروده بود اما کسی آن شعر را بر سنگ قبرش ننوشت ولی این شعر ۱۵۰ سال بعد از مرگ سعدی در سوماترا ( اندونزی ) بر مزار حسام الدین‌ابن امین که مسلمانی هندوستانی بود نوشته شده بود :
*بسیار سالها به سر خاک ما رود *
*کاین آب چشمه آید و باد صبا رود*
*این پنج روزه مهلت ایام آدمی *
*برخاک دیگران به تکبر چرا رود؟*
*ای دوست برجنازه دشمن چو بگذری *
*شادی مکن که بر تو هم این ماجرا رود *
*خاکت در استخوان رود ای نفس خیره‌چشم *
*مانند سرمه‌دان که در توتیا رود *
*دامن‌کشان که می‌رود امروز بر زمین *
*فردا غبار کالبدش بر هوا رود *
*دنیا حریف سفله و معشوق بی‌وفاست*
*چون میرود هر آینه بگذار تا رود *
*این است حال که تو بینی به زیر خاک*
*تا جان نازنین که برآید کجا رود ؟*
*بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست *
*سعدی مگر به سایه لطف خدا رود *
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
حضرت سعدی، غزل ۵۰۹، بیت دوم
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مقام
انصافا این سعدی کارش تو عاشقی واقعا درست بوده...
«سعدیا،چون تو کجا نادره گفتاری هست‌//یا چو شیرین سخنَت نخل شکرباری هست‌»
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست‌//هیچم ار نیست تمنای تواَم باری هست‌
«مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست‌//یا شب و روز بجز فکر تواَم کاری هست»
لطف گفتار تو شد دامِ رهِ مرغِ هوس‌//به هوس بال زد و گشت گرفتار قَفس‌
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس‌//موسی اینجاست بنهد رخت به امّید قَبَس‌
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس‌//که به هر حلقهء زلف تو گرفتاری هست»
بی‌گلستان تو در دست بجز خاری نیست‌//به ز گفتار تو،بی‌شایبه،گفتاری نیست‌
فارغ از جلوهء حسنت در و دیواری نیست‌//ای که در دارِ ادب غیر تو دیّاری نیست‌
«گر بگویم که مرا با تو سروکاری نیست‌//در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»
دل ز باغ سخنت وَرد کرامت بوید//پیرو مسلک تو راه سلامت پوید
دولت نامِ تو حاشا که تمامت جوید//کآب گفتار تو دامان قیامت شوید
«هرکه عیبم کند از عشق و ملامت گوید//تا ندیده‌ست ترا بر مَنَش اِنکاری هست»
روز نبود که به وصف تو سخن سرنکنم‌//شب نباشد که ثنای تو مکرّر نکنم‌
منکر فضل ترا نهی ز منکر نکنم‌//نزد اعمی صفت مهر منوّر نکنم‌
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم‌//همه دانند که در صحبت گل خاری هست»
هرکه را عشق نباشد،نتوان زنده شمرد//و آن‌که جانش ز محبّت اثری یافت،نمرد
تربت پارس چو جان جسم تو در سینه فشرد//لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد
«باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد// آب هر طیب که در کلیهء عطاری هست»
سعدیا نیست به کاشانهء دل غیر تو کس‌//تا نفس هست به یاد تو برآریم نفس‌
ما بجز حشمت و جاه تو نداریم هوس‌//ای دَم گرمِ تو آتش زده در ناکس و کس‌
«نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس‌//که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست»
کامِ جان پرشکر از شعر چو قند تو بُوَد//بیت معمور ادب طبع بلند تو بود
زنده جان بشر از حکمت و پند تو بود//سعدیا گردنِ جانها به کمندِ تو بود
«من چه در پای تو ریزم که پسندِ تو بود//سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست»
راستی دفتر سعدی به گلستان مانَد//طیّباتش به گل و لاله و ریحان ماند
اوست پیغمبر و آن نامه به فُرقان ماند//و آن‌که او را کند انکار به شیطان ماند
«عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند//داستانی است که بر هر سر بازاری هست»
تضمین شعر سعدی بوسیله ملک الشعراء بهار
غزلیات سعدی تا کنون توسط خواننده های بسیاری به آواز خوانده شده
از آن جمله می توان شاهکارهایی از محمدرضا شجریانرا نام برد که در آلبوم هایی مثل دستان و نوا مرکب خوانی منتشر شده اند.
اما در میان آوازهای ایشان با اشعار سعدی، عزلی با مطلع " مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام // تو فارغی و به افسوس می‌رود ایام" همراه با تار محمدرضا لطفی در گوشه راک که در برنامه گلهای تازه 160 پخش شده است
کمتر شنیده شده به غایت زیباست و اگر نتوان گفت به زیبایی شعر افزوده ، حق مطلب در آن به کمال ادا شده است. لینک دانلود:
http://ghadimiya.persiangig.com/%da%af%d9%84%d9%87%d8%a7%db%8c%20%d8%aa%d8%a7%d8%b2%d9%87/160%20GT%e2%99%ab%e2%99%abwww.ghadimiya.com%e2%99%ab%e2%99%ab.mp3
البته شکی نیست که در تمام انواع سخن ، از قصیده و غزل و مثنوی ، جناب فتحعلیخان صبا بر همگان سرآمد است .
"مرا خود با تو چیزی در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست"
افتاده ام زپا به جرعه نابی مدد رسان
ای چشمه سار وادی سرسبز لاله ها
غزلیات سعدی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک